(وفات مادر قمر بنی هاشم)
اُمِ شهیدانی و اُم البنین
فاطمه ای همسر مولای دین.
مادر ثانیِ حسین و حسن.
زینب کبری چو همان شیرزن
زاده ی تو چار علی نور عین
جمله فدا کردی به راه حسین
ای که دلت از خبری تافته
چادر زهرائیت افراخته.
پیک خبر می رسد از کربلا.
شد به عزیزان تو آنجا جفا.
همچو علی در صف پیکار و جنگ.
تیغ کشیدند بر آن قوم ننگ.
شیر، چو عبدالَه و با عزم تاخت
جعفر و عُثمان چه بر آن خَصم ساخت
بود اباالفضل تو سقای آب
تیغ و عَلَم داشت از آن بوتُراب
زد به صفِ لشکر خونخوارِ سعد
تا که بماند سر آن قول و عهد
رفت که تا بر لب دریا رسید
هر طرفی ناله ز طفلان شنید
آب به کف بُرد و لیکن نخورد.
کام به آن کوثرِ زهرا سپُرد
تاخت که تا آب به طفلان بَرَد
باید از آن لشکر دون بگذرد.
بُرد چو تیغش ز عَدو ناشمار.
ریخت فرو دشمنِ دین از سوار.
بازوی عباس تو شد چون قلم.
یک طرف افتاد دو دست و عَلَم.
شد ز یَسار و زِ یَمینَش حِصار.
تیر ستم کرد از او دیده تار.
مشک به دندان، به تنش تیر دوخت.
زینب کبری ز غمش سوخت، سوخت
مشک فرو ریخت، وَ بی آب شد
نیزه و خنجر به تنش باب شد.
شد قَمَرت بر لب شَط آفتاب.
بابِ حوائج ز بَرَش راهیاب.
در یَمِ خون پاره صحرا قمر.
وای. شدی از پسران با خبر.
در غم هفتاد و دو تن سوختی.
غصه و غم بر جگرت دوختی.
جمله مدینه ز غمت در عزا
صبر جمیلی به دلت شد عطا
اجر تو کمتر ز شهیدان مباد
مُزد تو در زُمره خوبان جهاد
کرب و بلا از تو کُند یاد،یاد
روح تو در خُلدِبرین شاد باد
شعر از: محمد حسن صالحیان بهمن 98
تو ,ز ,آب ,چو ,تیر ,وفات ,بر آن ,و عَلَم ,آب به ,تو در ,به تنش
درباره این سایت